اگر غم سپاهش به دل صف کشیده
اگر جانِ خسته به لب ها رسیده
تو هستی کنارم تو هستی کنارم
اگر جنگ، جنگِ دل و خون شده
اگر حال خوبم دگرگون شده
تو هستی کنارم
زبان دلم را تو می دانی ای عشق
که غم با نگاهی تو می رانی ای عشق
تو آرامشِ امنِ این خانه ای
تو آبادیِ قلبِ ویرانه ای
تو بالا گرفتی سرت را نبینم
که در چشم تو اشک گل می دهد
تو آسان گرفتی غمت را برایم
که محزون نباشم که غم می رود
تو من را نشاندی کنار نگاهت
به خنده تو گفتی که جانم فدایت
نبینم که اشکی به صورت نشاندی
نبینم که آهی کشیدی و ماندی