تو نه غمی ببارمت
نه نامهای بخوانمت
نه اینکه دوست بدانمت
بگو که هستی
نه از دلم برانمت
نه از دلی ستانمت
نه پشت سر گذارمت
بگو که هستی
هم دل سپردم هم دل بردم هم کار عشق است
ماندن به اجبار رفتن به ناچار دیوار عشق است
تو نه غمی ببارمت
نه نامهای بخوانمت
نه اینکه دوست بدانمت
بگو که هستی
نه از دلم برانمت
نه از دلی ستانمت
نه پشت سر گذارمت
بگو که هستی
شاید امشب برسی به داد من
شاید ماندی همه دم تو به یاد من
شاید امشب تو بیایی
پرپر کردم به رهت دل سنگم را
امشب امشب چه کنم دل تنگم را
باید امشب بیایی
باید امشب بیایی
تو نه غمی ببارمت
نه نامهای بخوانمت
نه اینکه دوست بدانمت
بگو که هستی