در یاد من ای آشنا مأوا گرفتی تا کجا
من با که گویم حال خود ز این ماجرا تا به کجا
در یاد من مانده که من عاشق بمانم پای تو
عاشق شدم ای بی وفا رفتی ندیدی تو مرا
آخر شکستی عهدی که بستی نامهربانی تو چرا
تو را میپرستم تو هستی که هستم
بمان با من از من مگذر
تو را جان فشانم به جان مینشانم
بیا از من آسان مگذر
درمان ندارد دل من گر تو نیایی بر من
پایان ندارد غم من، پایان ندارد به خدا
درمان ندارد دل من گر تو نیایی بر من
پایان ندارد غم من
درمان ندارد دل من گر تو نیایی بر من
پایان ندارد غم من